اگریارمرادیدی به خلوت
بگوای بی وفای بی مروت
غمم دادی وغمخوارم نکردی
سروکارت به فردای قیامت
جزتوکسی باب دل ما نشد هرچه زدم بی تو دلم وانشد
خانه ی دوست کجاست
خانه دوست درآن قلب پرازنورخداست
وفقط دوست خداست...
وقتی که خدا داشت منو بدرقه میکرد
توکوله بارت عشق میگذارم که بگذری
قلب می گذارم که جابدی
اشک میدم که همراهیت کنه
و مرگ که بدونی برمیگردی پیش خودم....
ودلش ازدوری تو دلگیراست..
<p dir="rtl" class="MsoNormal" align="center" style="text-al
غیرازدلی شکسته
چشمی همیشه ابری
پایی همیشه بسته
ازدوریت چه دارم
با اشکی که ازدوریت برچهره دارم
تو راتا روزمحشردوست دارم..
ازان همه خوبی ومحبت اثری نیست
درکوچه ی تنهایی مارهگذری نیست
چشمم به دروگوش به گوشی ودلم تنگ
یک نفراینجاست که تک وتنها به تومی اندیشد
ولی انگارهمین جا وهمین دوروبری
باد میآیدوانگارتویی می گذری.
ماه می تابدوانگارتویی میخندی
گرچه ازفاصله ی ماه زمن دورتری
نکنه غصه بخوری من همه جا باهاتم
جایی که میری مردمی داره که دلتو میشکنن
بهم گفت:
به بلندا بنگر به بلندای عظیم
وخودت خواهی دیدوخودت خواهی یافت
به افق های پرازنورامید
هرچه پرستوشدم وپر زدم
هم نفسی مثل توپیدا نشد
نظرات شما عزیزان:
[ یک شنبه 7 اسفند 1390برچسب:ادعای عشق میکنیم حال آنکه فراموش کرده ایم رنگ چشمان مادرمان را,
] [ 13:32 ] [ رویاحسینی زاده ][