ماه و سنگ
اگر ماه بودم،به هر جا که بودم،
سراغ تو را از خدا می گرفتم،
و گر سنگ بودم، به هر جا که بودی،
سر رهگذار تو جا می گرفتم.
اگر ماه بودی-به صد ناز-شاید
شبی بر لب بام من می نشستی
و گر سنگ بودی، به هر جا که بودم،
مرا می شکستی،مرا می شکستی
*
*
من مناجات درختان را،هنگام سحر، رقص عطر گل یخ را با باد، نفس پاک شقایق را در سینه ی کوه، صحبت چلچله ها را با صبح، نبض پاینده ی هستی را در گندم زار، گردش رنگ و طراوت را در گونه ی گل، همه را می شنوم،می بینم. من به این جمله نمی اندیشم! * * * به تو می اندیشم، ای سراپا همه خوبی، تک و تنها به تو می اندیشم، همه وقت، همه جا، من به هر حال که باشم به تو می اندیشم. تو بدان این را،تنها تو بدان! تو بیا تو بمان با من،تنها تو بمان! جای مهتاب به تاریکی شب ها تو بتاب من فدای تو،به جای همه گل ها تو بخند. * * *
محو و مات
گفته بودی که :-"چرا محو تماشای منی؟
و آنچنان مات،که یک دم مژه بر هم نزنی!"
-مژه بر هم نزنم تا که ز دستم نرود
ناز چشم تو به قدر مژه بر هم زدنی!
*
*
*
می گذرم از میان رهگذران،مات می نگرم در نگاه رهگذران،کور اینهمه اندوه در وجودم و من لال اینهمه غوغاست در کنارم و من دور! * * * دیگر،در قلب من،نه عشق،نه احساس دیگر،در جان من،نه شور،نه فریاد دشتم،اما در او نه ناله ی مجنون! کوهم،اما در او نه تیشه ی فرهاد! * * * هیچ نه انگیزه ای،که هیچم،پوچم! هیچ نه اندیشه ای،که سنگم،چوبم! همسفر قصه های تلخ غریبم. رهگذر کوچه های تنگ غروبم. * * آنهمه خورشید ها که در من می سوخت، چشمه ی اندوه شد ز چشم ترم ریخت! کاخ امیدی که برده بودم تا ماه، آه، که آوار شد و به سرم ریخت * *
قسمتی از دو قطره،پنهانی تو،ای سپرده دلم را به دست ویرانی! همین توئی تو،که-شاید- دو قطره،پنهانی -شبی که با تو در افتد غم پشیمانی- سرشک تلخی در مرگ من می افشانی! توئی! همین تو، که می آوری به یاد مرا. "تمامی اشعار این پست،سروده ی فریدون مشیری هستند"
قسمتی از بهت
قسمتی از آخرین جرعه ی این جام
نظرات شما عزیزان:
[ دو شنبه 25 ارديبهشت 1391برچسب:متن های عاشقانه,
] [ 19:43 ] [ رویاحسینی زاده ][