.
.
.
در دلم ، دلتنــــــگی ام را
در سکوتم ، حرفهای نگفته ام را
در لبخندم ، غــــــصه هایم را
دل من چه خردسال است
ساده می نگرد
ساده می خندد
ساده می پوشد
دل من از تبار دیوارهای کاهگلی ست
ساده می افتد...
ساده مــــی شکند...
برگ و بار و شاخسارم را گرفت
چهار فصل من بهار بود ، حیف
باد پائیزی بهارم را گرفت
اعتباری داشتم در پیش عشق
با نگاهی ، اعتبارم را گرفت
عشق یا چیزی شبیه عشق بود
آمد و دار و ندارم را گرفت . . .
گرفته باز دل کوچکم بهانه او
نسیم رهگذر این بار هم نیاورده
به دست قاصدکی نامه یا نشانه او . . .
نظرات شما عزیزان:
[ دو شنبه 28 فروردين 1391برچسب:ببار بارون ببار بارون ببار امشب دلم تنگه,
] [ 21:25 ] [ رویاحسینی زاده ][