به گزارش همراهان نیوز اگر در خبرها چرخی بزنیم و عنوان «قتل دختران» را جستجو کنیم با مواردی برخورد می کنیم که تأسف و تعجب خواننده را برمی انگیزد و فرد را به اندیشه وا می دارد. چرا پدری دختر خود را می کشد؟ مهر پدری چرا از وقوع چنین جنایتی جلوگیری نمی کند؟ یک پدر در چه وضعیتی ممکن است قرار بگیرد که فرزند خود را بکشد؟
برای ورود به بحث بهتر است ابتدا نمونه هایی را ذکر کنیم و سپس به دلایل ارتکاب به این عمل بپردازیم.
پدر هندی ۲ دختر خود را کشت.
دو دو ختر نوجوان هندی که از خانه فرار کرده بودند بعد از اینکه پلیس آنها را دستگیر کرد و به خانواده شان تحویل داد، توسط پدر خود به قتل رسیدند.
این دو نوجوان ۱۵ و ۱۶ ساله همراه دو دوست خود از خانه فرار کردند و پدرشان موضوع گم شدن دخترهایش را به پلیس گزارش داد.
پلیس بعد از جستجو این دو دختر نوجوان را همراه با ۲ دوست دیگرشان در خانه ای در حومه شهر پیدا کرد و به خانواده شان تحویل داد، اما پدر این دو دختر همراه یکی دیگر از اعضای خانواده آنها را با شلیک گلوله کشت.
پدری که دختر یک ساله خود را کشت مجنون نیست.
جنون پدر جوانی که مرتکب قتل دختر یک ساله خود شده بود از سوی پزشکی قانونی کشور رد شد. پدر این کودک با فشار بالش بر صورت کودکش موجب خفه شدن او شده و بدین ترتیب زندگی این کودک که آرزو نام داشت به پایان رسیده است. پدر آرزو که علی نام داشت وقتی به آگاهی مرکز انتقال یافت درخصوص انگیزه کشتن دختر خود به افسر پرونده گفت: «هزینه زندگی بسیار بالا بود. توانایی بزرگ کردن دو کودک را نداشته به همین دلیل آرزو را کشتم»
چند روز بعد از این اعتراف، علی ادعای عجیب دیگری را در مورد انگیزه خود عنوان کرد و گفت: «چند روز قبل از کشتن آرزو، همسرم به من خبر باردار شدن خود را برای بار سوم داد. خیلی ناراحت شدم. به او گفتم تا سقط جنین کند ولی همسرم حاضر نشد و به من گفت: «چرا من خودم را اذیب کنم تو یکی از فرزندانمان را بکش» من نیز فردای آن روز وقتی همسرم به حمام رفته بود از غفلت او استفاده کرده و بالش را بر روی صورت آرزو که خواب بود گذاشتم و آنقدر فشار دادم تا جان سپرد.
پدر معتاد نوزادش را کشت و دفن کرد.
معاون اجتماعی پلیس استان آذربایجان شرقی گفت: پدر معتاد تبریزی دختر ۴۷ روزه خود را خفه و در حیاط منزل دفن کرد. این پدر معتاد زمانی که دختر بچه گریه می کرد عصبانی شده و او را خفه کرد. متهم در بازجویی پلیس، علت این حادث را اعتیاد خود، ضعف اعصاب و تحت فشار روحی قرار گرفتن در زمان گریه دختر بچه عنوان کرده است.
قلب دختر بچه از ترس ترکید.
دادگاه کیفری تهران مردی را محاکمه کرد که آنقدر دخترش را ترسانده بود که در اتفاقی نادر در علم پزشکی دختر بیچاره قلبش ترکید و مرد. این مرد که گفته می شود به شیشه اعتیاد دارد و مدتی قبل از مادر مقتول (سارا) جدا شده و حضانت فرزند خود را به عهده گرفته است در جریان بازجویی گفت به خاطر سوء ظنی که به دخترش داشته او را به قتل رسانده است. رضا (پدر مقتول) درباره نحوه ارتکاب این جنایت گفت: ابتدا مریم را شکنجه کرده و او را با سیم به بخاری روشن بستم بعد مقداری نفت روی او ریخته و او را به آتش کشیدم.
پزشکی قانونی با معاینه جسد مقتول گفت: سارا قبل از انفجار از ترس دچار ترکیدگی قلب شده و جان خود را از دست داده است.
رضا ابتدا خود را دارای مشکل روحی خوانده و گفت: من می دانستم که عده ای از مدت ها پیش دارند من و سارا را تعقیب می کنند و می خواهند زندگی ما را نابود کنند. این گروه یک گروه اینترنتی بود. در روز حادثه وقتی سارا به خانه آمد، از او خواستم لپ تابش را روشن کند. وقتی او لپ تابش را روشن کرد و به اینترنت وصل کرد متوجه عده ای شدم که با وصل شدن ما به اینترنت در حال رصد کردن ما هستند. آنها می خواستند زندگی دخترم را تباه کنند و سارا هم متوجه نبود. برای نجات سارا تصمیم گرفتم او را بکشم.
سارا را با سیم به بخاری بستم و مقداری نفت روی او ریختم. او شروع به جیغ و داد کرد بعد هم کل اتاق را آغشته به نفت کردم و از او خواستم فریاد بکشد تا دوستان اینترنتی اش به کمک او بیایند. از خانه بیرون رفتم که یک مرتبه خانه منفجر شد.
دخترکشی برای حفظ آبرو
مردی دخترش را به این اتهام که از سوی داماد خانواده (شوهر دختر بزرگ خانواده) ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است به قتل رساند. مرد ۵۳ ساله که احمد نام دارد با این تصور که ربوده شدن دخترش مایه آبروریزی شده و حیثیت خانواده را به خطر انداخته در اقدامی جنوی آمیز بین دو گزینه خودکشی و قتل دختر ۱۷ ساله اش دومین راه حل را برگزیده و جنایتی تلخ را رقم زد.
(گفتنی است این دختر توسط داماد هوسران خانواده که همسر دختر بزرگ خانواده مذکور است ربوده شده و مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پدر خانواده هم بعد از این حادثه و بعد از اینکه دختر ۱۷ ساله اش به خانه برگشت او را از ترس آبروریزی می کشد.)
دخترکشی ریش سفیدهای روستا با شوک برقی
پلیس پاکستان از کشتن دختری ۱۷ ساله، پس از شکنجه با شوک برقی به دستور شورای ریش سفیدان روستا، در پی اطلاع از رابطه عاشقانه او با پسر همسایه و فرار کردن آنان به شهر کراچی خبر داد.
یک مقام پلیس منطقه محل جرم در پاکستان در این رابطه به رویترز گفت: آثار شکنجه و سوختگی بر روی گردن، کمر و دست های دختر مشهود است.
این دختر پاکستانی که پسر همسایه شان را دوست داشته بعد از مخالفت خانواده با ازدواج آنان به همراه پسر مورد علاقه اش به کراچی فرار می کنند. شیما (نام دختر مقتول) پس از آنکه با خانواده خود تماس گرفت، افراد خانواده او را برای بازگشت به خانه قانع کرده و به او قول داده بودند که پس از بازگشت به او اجازه خواهند داد تا طبق عادت جامعه با دیلاوار (پسر مورد علاقه اش) ازدواج کند. اما پس از بازگشت، پدر، عموها و خویشاوندانش از عمل به قولی که داده بودند سرباز زده و پسری از قبیله خود را برای ازدواج به او پیشنهاد می کنند که دختر از پذیرش خواسته آنها سرباز زده و خویشاوندان تصمیم به کشتن او می گیرند.
و در نمونه ای دیگر پدر ایتالیایی دختر خود را با ضربات متعدد چاقو به قتل می رساند.
این پدر که از مهاجرین به ایتالیا است وقتی مشاهده می کند دخترش برخلاف باورهای او رفتار می کند و رفتاری متناسب با رفتار جوانان ایتالیایی دارد و از آنجا که باورهای این مردم مهاجر مسلمان در تضاد با باورها و هنجارهای رایج ایتالیا قرار می گیرد در اقدامی تأسف برانگیز دختر خود را با ۲۲ ضربه چاقو به قتل می رساند.
این مرد که توسط پلیس ایتالیا محکوم به ۳۰ سال حبس شده است درباره رفتار خود می گوید: نمی خواستم دخترم در منجلاب غرق شود. هرچه به او تذکر دادم گوش نکرد و من مجبور شدم او را بکشم. از کرده خود پشیمان نیستم اما لحظه ای که او درد می کشید و در خون غلتیده بود را هرگز فراموش نمی کنم.
با نگاهی به موارد مذکور و جستجو در علل این وقایع به موارد زیر برمی خوریم:
۱- اعتیاد
۲- فقر
۳- تضادهای فرهنگی
۴- باورهای سنتی
نگارنده معتقد نیست که موارد چهارگانه فوق تمامی علل و عوامل وقوع پدیده دخترکشی است اما می تواند
مهم ترین دلایل باشد.
نکته حائز اهمیت اینکه دخترانی که قربانی می شوند، عموماً بی گناه به قتل رسیده و جان خود را از دست می دهند. اعتیاد که یکی از عوامل چهارگانه فوق است در تغییر خلق، از یک پدر مهربان به پدری بی رحم نقش عمده دارد. فرد معتاد که عموما دچار تنگناهای اقتصادی نیز می باشد، تمام وظایف پدری را قربان اعتیاد می کند و در اقدامی جنون آمیز فرزند دلبند و جگرگوشه خود را از میان بر می دارد.
تفاوتی که اعتیاد با سایر موارد مذکور دارد این است که فرد در حالت غیر عادی به سر می برد و شاید غلبه نیاز به مواد مخدر عامل چنین فجایعی شود اما در سایر موارد یعنی فقر، تضادهای فرهنگی و باورهای سنتی، گویی فرد از سر اجبار تن به چنین کاری می دهد. تصور کنید فردی که در فقر شدیدی به سر می برد و قادر نیست نیازهای اولیه خانواده خود را تأمین کند در چه فشار روحی روانی می تواند قرار بگیرد که در نتیجه آن اقدام به کشتن فرزند خود کند. از این دست اقدامات مواردی در جریان بحران اقتصادی چند سال پیش خصوصا در آمریکا مشاهده شد که یک مرد ۵ فرزند خود را با شلیک گلوله از پای درآورد و سرانجام خود را نیز کشت.
این فرد که در جریان بحران مذکور خانه و دارایی اش را از دست داده بود اقدام به چنین عملی کرد و خود و خانواده اش را از بین برد.
اما موردی که در پاکستان و براساس سنن قبیله ای به وقوع پیوسته موردی است که نه تنها در این کشور بلکه در هند و حتی در ایران هم مشاهده شده است. این باورهای سنتی چنان عمیق هستند که فرد حتی اگر خودش هم بخواهد نمی تواند از آنان فرار کند و به ناچار باید به این رسم و رسوم پای بند باشد. حتی اگر قرار باشد به موجب این رسم دختری را بکشند.
نظیر این حادثه، موردی بود که چند سال پیش در مناطق قبیله ای جنوب ایران رخ داد و پدری به دلیل سوءظن به دختر خود او را زنده به گور کرد و در کمال تعجب معلوم گردید که دختر بی گناه بوده و سوءظن پدر و در واقع فشار روانی ایجاد شده براساس سنت های قبیله ای موجب شده تا پدر، دختر خود را زنده به گور کند.
از موارد دیگری هم که به آن اشاره شد، قتل دختر جوانی است که در ایتالیا به دست پدر خود به قتل رسید. این قتل پیامد تضادهای بنیادین فرهنگی و اخلاقی است که گریبانگیر بسیاری از مهاجران شده است. این تضاد هنگامی رخ می دهد که پدر همچنان براساس باورهای فرهنگی و اخلاقی قبلی خود زیست می کند و با محیط جدید و کشوری که در آن زندگی می کند، هنوز بیگانه است و درست در نقطه مقابل فرزندان با باورهای فرهنگی و اخلاقی جامعه جدید زندگی می کنند که موجب تقابل دو دیدگاه می شود. یعنی دیدگاه پدر در سویی و دیدگاه فرزندان در سویی دیگر و در شکل تاسف بار آن منجر به وقایعی می شود که ذکر آنها رفت.
اما نکته ای دیگر وجود دارد و آن اینکه چرا قتل دختران؟ و چرا قتل پسران در این دامنه قرار نمی گیرد. به نظر می رسد دلیل اصلی تفاوت نگاهی است که به دختر و پسر وجود دارد. یک فرد معتاد، فقیر و یا کسی که دچار تضادهای فرهنگی و اسیر باورهای سنتی غلط است می اندیشد که دختر آسیب پذیرتر است و پسر شاید بتواند در شرایط سخت دوام بیاورد و خود را حفظ کند و این دختر است که آسیب پذیر است.
در مورد عمل به باورهای سنتی هم وضع همان است.
این افراد به غلط برای اینکه مشکل را حکل کنند و به شکلی معقول با آن مواجه شوند صورت مساله را پاک
می کنند و با تفاوت گذاردن غلط میان دختر و پسر، در اقدامی عجیب فرزند خود را حذف می کنند و به
زندگی اش پایان می دهند.
آنچه گفته شد شاید بخشی از تمام واقعیت باشد اما نویسنده امیدوار است اذهان عمومی را به این پدیده حساس کند و صاحب نظران را نسبت به این موضوع کنجکاو کرده تا شاید برای آگاهی رسانی به مردم کاری کنند.
در پایان باید تاکید کرد که انسان عزیز هستی است و هستی و جهان بدون انسان بی معنی است و این انسان است که معنابخش به هستی است. هستی برای انسان است و در خدمت انسان و در این میان جان انسان آنقدر ارزشمند است که باید از آن مراقبت کرد نه اینکه اینگونه ارزان فدا شود و فردی به دلایل بی اساس و پوچ هستی و جان خود را از دست بدهد.
نظرات شما عزیزان: