رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمیتوان سرود
با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی
و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند
و...و من همچون غربت زدای در اغوش بی کران دریای بی کسی
به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و می مانم تا ابد
وتا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید
کاش قلب وسعت می گرفت شمع با پروانه الفت می گرفت
کاش توی جاده های زندگی خنده هم از گریه سبقت می گرفت
نظرات شما عزیزان:
عزیز وبت خیلی خوشکل هست
[ سه شنبه 9 اسفند 1390برچسب:ادعای عشق میکنیم حال آنکه فراموش کرده ایم رنگ چشمان مادرمان را,
] [ 13:37 ] [ رویاحسینی زاده ][