جمع وضرب ، حساب کتاب حالیش نبود!
تو یه چشم به هم زدن گر می گرفت ،
عاشق بی رنج و عذاب حالیش نبود!
دنبال سراب چشمات می دوید !
نرسیدن به سراب حالیش نبود!
حرفای خودشُ رک و راست می زد ،
حرف زدن پشت نقاب حالیش نبود!
الکی بودن خواب حالیش نبود !
من می ترسوندمش از آخر کار،
اما ترس و اضطراب حالیش نبود!
حالا هی بهش می گم :((دیدی نموند)) ؟
دیدی اون شعرای ناب حالیش نبود؟
اما دل تو سینه مرده، ساکته
اون از اولم جواب ، حالیش نبود